به گزارش ایکنا، دیدار این هفته جامعه قرآنی با خانواده شهدای قرآنی که سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ متولی برگزاری آن است، اختصاص به خانواده شهید محمود طالبیپور داشت. دیداری با برادر بزرگ این شهید دوران دفاع مقدس یعنی محمد طالبیپور که خود نیز از جانبازان دوران جنگ تحمیلی است.
این دیدار صمیمانه در منزل وی در منطقه لواسان با حضور رحیم قربانی؛ مسئول سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، جمعی از اهالی جامعه قرآنی لواسان و همچنین نمایندهای از سوی معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد.
به محض ورود به خانه، با وجود آنکه یک پایش از زانو در بدن نیست و آن را در جبهه به یادگار گذاشته است اما با تکیه به عصا، تمام قدم از جا بلند میشود و نهایت احترام را به میهمانان ابراز میکند. خانهای مصفا در یکی از محلات شهر لواسان دارد و بیش از هر چیز دیگری در تزئینات داخلی خانه تزئینات گچبری اجرا شده در سقف آن، مقرنسهای رنگارنگ حاشیه سقف و دیوارهاست که چشم را نوازش میدهد؛ هنری که زاییده دست اوست؛ هر چند که مدتی است به سبب ناتوانی جسمی امور تزئینات ساختمانی را به پرسش واگذار کرده و خود اذعان دارد که او رو دست پدر زده و کاری بهتر اجرا میکند.
پیش از آغاز صحبت و گپ و گفت با میهمانان وضو میسازد؛ همچون زمانی که هر مسلمانی برای به جای آوردن فریضهای این کار را انجام میدهد؛ گویی صحبت از شهید و ورود به وادیای که قرار است در آن سخن از فردی شود که عزیزترین سرمایه زندگیش یعنی جان را فدای میهن و آرمانهایش کرده است، به نوعی به جای آوردن فریضه است.
در بدو شروع به صحبت متوجه میشویم که از آن مردهای باصفای دوران جنگ است که دل از تعلقات دنیایی شسته، تنها رضایت خدا و خلق خدا برایش اهمیت دارد و با وجود آنکه فراخوانده شده است که در مورد برادر شهیدش سخن بگوید اما مرتب عذرخواهی میکند که مبادا آنچه بر زبان میراند چندان مفید فایده نباشد و کسالت میهمانان را در پی داشته باشد.
بذلهگو و شوخطبع است و به محض مواجهه با عکس برادر شهیدش که سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ آن را شاسی کرده و برایش آورده است میگوید: این عکس را از کجا آوردهاید؟ برادر من که اینقدر خوشگل نبود. اما او به خوبی و ما به یقین میدانیم که این صحبتش از سر مزاح است هر چند که اگر صحت نیز داشت، به هر حال مردان خدا که بزرگترین هنرشان شهادت است، بیش از آنکه زیبایی صورت داشته باشند، دارای سیرتی زیبا هستند.
برادر ارشد خانواده طالبیپور است که به قول خودش 5 برادر بودهاند و 5 خواهر؛ با همان روحیه شوخطبعی میگوید که پدر بارها گفته که من خمس بچههایم را پرداخت کردم، از پسرهایم محمود را که به خدا دادم و از دخترهایم نیز یکی را به یک سید اولاد پیغمبر. چنین اشاره نغز و هوشمندانهای، مزهدار هم هست و همه حضار را به خنده وامیدارد.
اما شهید محمود، از جمله شهدای قرآنی است که سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ جزو نخستین گروهی است که او را به جهت تجلیل از خانودادهاش شناسایی کرده و البته جزو جوانترین آنها نیز است چراکه به گفته برادر در زمان شهادت فقط 19 ساله بوده است و با وجود آنکه از همان دوران نوجوانی به امر آموزش قرآن برای هم سن و سالهای خودش مشغول بوده و علیرغم اصرار پدر مرحومشان که بماند و طریق آموزش قرآن را ادامه دهد اما برحسب احساس وظیفه، حضور در جبهههای حق علیه باطل را ترجیح داده و برای دفاع از کیان ایران اسلامی، عازم جبههها میشود و در تاریخ 30 آبان سال 62 در جریان عملیات والفجر 4 به شهادت میرسد.
شهیدمحمود اما بنا به گفته برادرش از همان ابتدا خوشالحان بوده و صدای خوبی داشت تا جایی که وقتی در محافل قرآنی، تلاوت میکرده از سوی یکی از مسئول رادیو و تلویزیون طاغوت کشف میشود تا برای تأمین برنامههای مناسبتی و مذهبی که ندرتاً از رادیو و تلویزیون پخش میشد، تلاوت قرآن او ضبط و آرشیو شود؛ امری که آرزوی هر فردی در سن و سال او و یا در سنین بالاتر است اما او این درخواست را رد میکند چراکه رادیو و تلویزیون آن زمان را موجه و اسلامی نمیداند و این امر را که خواسته باشد به سمت تولید برنامههای مناسبتی و مذهبی روی بیاورد را با آنچه در آن تولید و پخش میشود و منافی با اسلام و عفت عمومی است در تضاد با یکدیگر تشخیص میدهد.
به هر صورت او که از جمله شاگردان استاد ابراهیم پورفرزیب(مولایی) است با وجود همه استعدادها و زمینههایی که برای شهرتش به عنوان یک قاری نامی ایرانی فراهم میشود اما به همه آنها پشت کرده و راهی را برمیگزیند که در آن عمل به قرآن و فرامین الهی بیشتر نمایان است.
محمد؛ برادر بزرگتر که میزبانی جامعه قرآنی را به عهده دارد خاطره چگونگی جانباز شدنش را نیز اینگونه شرح میدهد که به عنوان مربی قرآن به همراه یکی از دوستانم به منطقه دوکوهه رفتیم؛ هدفمان این بود که به رزمندگان قرآن یاد بدهیم و حتی نحوه صحیح قرائت حمد و سوره در نماز را به آنهایی که تمایل داشته باشند یاد داده و اصلاح کنیم؛ بیرون سنگر چون به وقت نماز جماعت نرسیده بودیم به اتفاق هم به نماز ایستادیم که ناگهان انفجار مهیبی رخ داد که البته ما قبل از آن هیچ هشداری را حس نکردیم و گویا جنگندههای عراقی با موتور خاموش اقدام به ریختن بمبهای خوشهای کرده بودند؛ تنها زمانی من به خود آمدم که دیدم یک پا ندارم و خون شدیدی از زانوی پای راستم در حال جاری شدن است.
درد زیادی داشتم و با وجود عمل جراحی تصور میکردم که دیگر امیدی به نجات من نیست. زیر لب محمود را صدا میکردم و میگفتم که داداش دارم میایم پیشت دیگر تنها نیستی. فردی که همراهم بود به من گفت که مگر برادرت کجاست؟ گفتم 2 سالی است که شهید شده. پوزخندی زد و گفت با یک پای قطع شده توقع داری شهید بشوی؟ مگر شهید شدن به همین راحتیهاست.
او که خود حافظ قرآن است، لحظهای چشمانش پر از اشک میشود و میگوید پیش از حضور شما در این خانه به من خبر دادند که قرار است فردا به دیدار رهبر انقلاب نائل شوم. حالم دگرگون است. یاد روزی افتادم که یک بار دیگر به دیدار معظمله مشرف شده بودم. آن زمان آقا، رئیس جمهور بودند؛ از اینکه خیلی انس با قرآن شایع نیست گلایهمند بودند و به نیروهای بسیج و سپاه سفارش میکردند که به این امر اهتمام بیشتری نشان دهند.
من آن زمان 18 جزء قرآن را از حفظ بودم وقتی به پشت تریبون رفتم و آیاتی در مذمت بنیاسرائیل را قرائت کردم ناگهان در سیمای ایشان لبخندی هویدا شد و پس از تلاوت مرا در آغوش گرفتند و لبان مرا بوسیدند که البته این امر زیادی به مذاق تیم حفاظتی ایشان خوش نیامد و ایشان همانجا توصیه کردند که من به حفظ کل قرآن اقدام کنم که البته تا پیش از جانبازی این توفیق به دست نیامد اما بعد از آن اوقات فراغت بیشتری حاصل شد و من توانستم قرآن را به طور کامل از حفظ کنم.
محمد طالبیپور در پایان این دیدار، دو توصیه نیز داشت؛ یکی اینکه جوانان قرآن را هم در تلاوت و هم حفظ با تدبر بخوانند چراکه صوت و الحان خوش داشتن شاید نیکو باشد اما کافی نیست و همین الان شاید در میان گروههای تکفیری و داعشی کسانی را بتوان سراغ گرفت که از صوت و لحن زیباتری حتی از بهترین قاریان سرشناس قرآن نیز برخوردار باشند و دیگر اینکه با استفاده از ابزار و امکاناتی زمینه برای تشویق جوانان به امر تلاوت و حفظ قرآن فراهم شود که این امر بیشتر متوجه مسئولان است.
انتهای پیام