تقواداران از رزق نهایی برخوردار می‌شوند
کد خبر: 4145467
تاریخ انتشار : ۱۳ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۲:۱۱
روش برداشت از قرآن/ ۱۰

تقواداران از رزق نهایی برخوردار می‌شوند

اطاعت‌کننده‌ها و تقواداران از بن‌بست‌ها آزاد می‌شوند و از گرفتاری‌ها گشایش می‌یابند. فشارها آنها را خرد نمی‌کند، بلکه آنها از رزق نهایی برخوردارند.

کتاب روش برداشت از قرآنهمان‌طور که در شماره‌های آغازین مجموعه مطالب مربوط به کتاب «روش برداشت از قرآن» بیان شد، مرحوم علی صفایی حائری در فصل سوم این کتاب به شرح و توضیح کلیدهای تفسیر شامل تسلط، طرح سؤال، حلم در برابر سؤال‌ها و تفکر در قرآن می‌پردازد. کلید آخر نیز به چهار مرحله تفکر در سوره‌ها، تفکر در زمینه آیه‌ها، تفکر در ارتباط آیه‌ها و تفکر در ارتباط اجزای یک آیه تقسیم می‌شود و در هر مرحله، دو سوره به‌عنوان نمونه به بحث گذاشته شده است. در مرحله پایانی با عنوان تفکر در ارتباط اجزای یک آیه، سوره‌های کهف و طلاق بررسی شده‌اند که در شماره پیشین به سوره کهف پرداخته شد و اکنون، سوره طلاق مورد بررسی قرار می‌گیرد.

نمونه دیگر، این آیه از سوره طلاق است: «...وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا؛ و هر که از خدا پروا کند، خدا برای او راه خارج شدن از مشکلات و تنگناها را قرار می‌دهد و او را از جایی که گمان نمی‌برد، روزی می‌دهد و کسی که بر خدا توکل کند، خدا برایش کافی است و خدا فرمان و خواسته‌اش را به هر کس که بخواهد، می‌رساند؛ یقیناً برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است.» (2 و 3)

چه رابطه‌ای بین تقوا و رهایی از بن‌بست‌هاست؟ چرا مسئله رزق مطرح می‌شود و چرا این رزق باید حساب‌نشده، «مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» باشد؟ چه پیوندی میان تقوا و توکل و چه رابطه‌ای بین توکل و کفایت است؟ چه مفهومی برای توضیح «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» باقی می‌ماند؟

با طرح این سؤال‌ها، به مرحله تلاش فکری می‌رسیم که تقوا چیست؟ تقوا اطاعت حق و عمل به وظیفه است و این اطاعت، نتیجه ایمان و عشق به حق است و کسی که از آن عشق برخوردار شد و در کلاس اطاعت نشست، دیگر جز عمل به وظیفه‌اش برایش مسئله‌ای نیست. فقط می‌خواهد بر روی مرز حرکت کند و آن‌طور که دستور دارد، پیش بیاید.

مهم در راه بودن است، نه رسیدن

چنین کسی دیگر بن‌بست ندارد و گیر نمی‌کند؛ چون با شروعش به نتیجه رسیده و از آغازش بهره گرفته و حق خویش را به دست آورده است. مهم رسیدن نیست، در راه بودن است و کسی که در راه و روی مرز است، دیگر بن‌بستی ندارد. بودن و نبودن، ماندن و رفتن برایش یکسان است، نه ترسی دارد از آینده، نه حزنی از گذشته و نه تزلزلی در حال.

هنگامی که محرک ما وظیفه‌ها بود، نه احساسات و عواطف و رقت‌ها، نه هواها و هوس‌ها و نه حرف‌ها و جلوه‌ها، هنگامی که محرک ما امر حق بود، عمل به وظیفه و اطاعت این امر، ما را آسوده می‌دارد. اگر می‌بینی با عمل به وظیفه آسوده نمی‌شوی، این نشانه شرک‌هایی است که پنهانی در دل تو خانه دارند و علامت بت‌هایی است که تو را حرکت داده‌اند و به بن‌بست رسانده‌اند و با فشارها به ضعف اعصاب و زخم معده و سل سینه گرفتار نموده‌اند.

و این است که اطاعت‌کننده‌ها و تقواداران از بن‌بست‌ها آزاد می‌شوند و از گرفتاری‌ها گشایش می‌یابند و فشارها آنها را خرد نمی‌کند و حتی تا آخر عصبی و مسلول نمی‌سازد، آنها از رزق نهایی برخوردارند و رزق نهایی برای همین اطاعت و تقواست.

تقواداران رنج و صدمه نمی‌بینند 

ما هنگامی که غذا می‌خوریم و یا تفکری می‌کنیم و یا به یقینی می‌رسیم و به عشقی دست می‌یابیم و یا خود را به وسعتی می‌رسانیم، معلوم نیست که تمام این رزق‌ها به مصرف بدن و مغز و عقل و قلب و روح ما برسد. چه بسا که همان‌طور عقیم و راکد بماند و چه بسا که به‌صورت دمل و جراحت دفع شود و چه بسا که در غیر راه مصرف گردد. اما آنها که به تقوا می‌رسند، از این رزق نهایی می‌گیرند و آن نیروی نهایی به آنها می‌رسد و به آنها نیرو می‌رساند و در نتیجه، دیگر رنجی نمی‌برند و صدمه‌ای نمی‌بینند.

و این رزق آنها از راهی حساب‌نشده می‌رسد تا چشم انتظار یک راه نمانند و اسیر و بت‌پرست نگردند و از غیر او آزاد شوند و بر او تکیه کنند که «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»؛ هر کس بر او تکیه کند، او برایش کافی است و تمام نیازها و کسری‌هایش را پر می‌کند و سرشار می‌نماید. دیگران نمی‌توانند تمام وجود ما را پر کنند.

کفش فقط برای پا کافی است، آن هم از سرما و گرما، نه هزار گونه مریضی و دردهای پا و همین‌طور لباس و غذا و پول و اعتبار و قدرت و لذت و ریاست. این‌ها برای یک مقدار از وجود ما، آن هم نه همیشه که در لحظه‌ها و قطعه‌هایی از زمان بس هستند. اما او برای تمام وسعت وجود ما، آن هم در تمام راه و در هر لحظه کافی است و در نتیجه کسانی که بر او تکیه ندارند، هیچ‌گاه پر و سرشار نخواهند شد و به کفایت نخواهند رسید. اما آنها که بر او تکیه کرده‌اند، از کفایت او برخوردارند.

فقط خداوند ما را به کفایت می‌رساند

تنها خداست که به خواسته‌هایش می‌رسد و می‌تواند ما را پر کند. دیگران محدود هستند و اندازه‌ای دارند، «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا»؛ او برای هر چیز اندازه‌ای گذاشته و این است که جز او نمی‌تواند ما را بس باشد و کفایت نماید. هر کس بر او تکیه کرد و با او بود، به این سرشاری و کفایت می‌رسد.

با این توضیح، رابطه اجزای آیه مشخص می‌شود و عمق و عظمت قرآن، انسان را در خود می‌پیچد و می‌یابیم که چرا اطاعت و تقوا، انسان را از بن‌بست‌ها بیرون می‌آورد و از فشارها می‌رهاند؛ چون آنها که جز وظیفه محرکشان نیست، با عمل به وظیفه به گشایشی رسیده‌اند که مهم رسیدن نیست، مهم در راه بودن است و بالاتر بگویم، بعضی‌ها با آغازشان رسیده‌اند و بعضی‌ها با رسیدنشان از دست رفته‌اند.

در نتیجه این تقوا می‌شود عامل نیروبخش و رزق نهایی که تمامش مصرف می‌شود و نیرو می‌آفریند و این رزق، نه حساب‌شده که بی‌حساب می‌رسد تا به توحید برساند و بت‌ها را بشکند و در نتیجه توکل امکان‌پذیر گردد و انسان به سرشاری و کفایت برسد؛ چون جز او محدود است و اندازه‌ای دارد که «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا» و هیچ‌گاه محدودها نمی‌تواند وسعت روح انسان را پر کند و همیشه او را سرشار نماید و او را بس باشد.

انتهای پیام
captcha