چنانکه پیشتر اشاره شد، مرحوم علی صفایی حائری در فصل سوم کتاب «روش برداشت از قرآن»، کلیدهایی برای رسیدن به تفسیر برمیشمارد و معتقد است این کلیدهای کوچک، درهای بزرگ را میگشایند. این کلیدها عبارتند از: تسلط، طرح سؤال، حلم در برابر سؤالها، تفکر در قرآن و سیر فکری. کلید تفکر در قرآن نیز به چهار مرحله تفکر در سورهها، تفکر در زمینه آیهها، تفکر در رابطه آیهها با هم و تفکر در ارتباط یک آیه تقسیم میشود. در ادامه شمارههای پیشین، به مرحله تفکر در ارتباط آیهها با یکدیگر میرسیم و در این شماره، ارتباط آیات سوره حمد با یکدیگر را به قلم مرحوم صفایی حائری میخوانیم.
تفکر در این قسمت هم با طرح سؤالها شروع میشود، با وسعت و حلم در برابر سؤالها همراه میشود و بهتدریج، نورهایی بهدست میدهد.
گفتیم از آنجا که تنظیم قرآن در زمان رسول(ص) و با دستور ایشان انجام شده، در نتیجه میتوان از این تنظیم، سؤالهایی کرد، برداشتهایی بهدست آورد، مجهولهایی کشف کرد و حتی به عوامل پنهان و نفوذ منافقها یا مسائل دیگر پی برد. حتی در آنجا که آیهها فصل فصل و قسمت به قسمت میشوند و یا در نظر بدون ارتباط میآیند، باید در جستجوی جوابهایی بود.
در این قسمت، با نمونههایی همراه میشویم.
در این سوره، با سؤالهایی روبرو هستیم.
از شروع با «بِسْمِ اللَّهِ» و صفت «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»، ارتباط اینها و جمله «الْحَمْدُلِلَّهِ»، رابطه حمد با این توصیفها، ادامه توصیف با «رَبِّ الْعَالَمِينَ»، تکرار «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»، دنبال آمدن «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»، دگرگون شدن سبک و التفات از غیبت به خطاب در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» و رابطه این دو با یکدیگر، دگرگون شدن خبر به انشا در «اهْدِنَا الصِّرَاطَ»، توصیف صراط به مستقیم، توضیح صراط با «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» و توضیح بیشتر با «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَا الضَّالِّينَ».
اینها و جز اینها، سؤالهایی هستند که مطرح میشوند تا به مرور، جوابهایی بیابند و نورهایی بیاورند.
بیشتر بخوانید:
صراط مستقیم ـ نزدیکترین و بهترین راه ـ با آیههای دیگر (61 یس، 61 زخرف و 161 انعام) به عبودیت، اتباع و توحید تفسیر میشود. برای رسیدن به این حد و بهدست آوردن این عبودیت و حرکت در این صراط، مرکبهایی میخواهیم که در دو آیه، به این مرکبها اشاره شده:
1. «...وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ و به راستى خداوند كسانى را كه ايمان آوردهاند، به سوى راهى راست راهبر است.» (سوره حج، آیه 54)
2. «...وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ؛ و هر كس به خدا تمسک جويد، قطعا به راه راست هدايت شده است.» (سوره آل عمران، آیه 101)
در آیه اول، ایمان را مرکبی نشان میدهد که به صراط میرساند؛ «وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا»، اما در آیه دوم، اعتصام و استعانت به حق را مرکبی نشان میدهد که به صراط رسانده است؛ «فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ».
برای رسیدن به ایمان و عشق حق، به ارزیابی معبودها و معشوقها (فکر) و سپس به مقایسه آنها (عقل) نیازمندیم تا بتوانیم بهترین را انتخاب کنیم و به آن ایمان بیاوریم.
در این سوره، تا «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، به ارزیابی و سنجش الله و معبودها اشاره دارد.
«بِسْمِ اللَّهِ»؛ یعنی «أَتَوَسَّمُ بِسِمَةِ اللهِ»، با علامت الله خودم را علامت میگذارم.
«الرَّحْمَنِ»، که او میدهد، اما دیگران میگیرند. او بخشنده است و دیگران مصرفکننده استعدادهای من.
بتهای دیگر از نفس و خلق گرفته تا دنیا و شیطان، به من چیزی نمیدهند و اگر بدهند، این بخشش از روی رحمت نیست. اینها رحیم نیستند، میدهند تا بیشتر بگیرند، علوفه میدهند تا از شیر و کشک و پشم ما استفاده کنند. در نتیجه، اینها سزاوار ستایش و سپاسی نیستند و تمام سپاسها برای الله است؛ «الْحَمْدُلِلَّهِ»، که با بخشش (رحمانیت) و محبتش (رحیمیت) به رشد و تربیت ما میپردازد.
دوستی او، دوستی خاله خرسه نیست که به نابودی بینجامد. او رب است، آن هم نه برای یک محدوده و برای یک عده، که برای همه و در تمام هستی؛ «رَبِّ الْعَالَمِينَ».
و این الله با این بخشش و محبت و تربیتش، شاکر هم هست. اگر کسی بخششهای او را در مسیر به جریان بیندازد و شکر کند، او دوباره میبخشد و بیشتر محبت میکند؛ «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ».
و او محدود نیست، مثل ما نیست که با بخششها از مالکیت کنار برود. ما تا لحظهای مالک هستیم که نبخشیدهایم، اما او پس از بخششها هم مالک است و این مالکیت ادامه دارد، هم مالک یومالعطا است و هم مالک یومالجزا؛ «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ».
با این توصیف و ارزیابی معبودها، انتخاب آن آسان میشود و مشخص، «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»؛ فقط او را میپرستیم و برای رسیدن به عبودیت، پای ایمان کافی نیست. ایمان مثل موتوری بود که روشن شده بود، اما از آنجا که سنگها و بتها در راه است، باید ضربهها و بلاها پیش بیاید تا سنگهای راه و بتهای دل بشکند.
با این بلاها و صدمههاست که انسان به عجز میرسد و در نتیجه، به اعتصام و استعانت؛ «وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ». استعانت، پایی است که ما را به صراط میرساند، البته پس از آنکه از فکر (ارزیابی) و عقل (سنجش) و ایمان و بلا بگذریم و به مرحله عجز برسیم.
نه عقل و نه عشق، بل عجز است که میرساند و با این مرکب، به صراط رسیدهاند؛ «وَمَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ» و تجلی استعانت در همین لحظه است، «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ».
سپس، توضیحی از همراهان است؛ «الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» و توضیح بیشتر آنها، «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَاالضَّالِّينَ»، نه آنها که سنگ راه حق هستند، بر سر راه خلق هستند و بر سر راه آنها نشستهاند و نه آنها که گم شدهاند، خود را نشناختهاند، خود را به کم فروختهاند و به اینها دل خوش کردهاند.
خلاصه، نه آنها که بازیگرند و نه آنها که بازیچه و یا تماشاچی.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام