به گزارش ایکنا؛ وحید سهرابیفر، مدیر گروه فلسفه معاصر دانشگاه ادیان و مذاهب در یادداشتی به بررسی بایستههای تبلیغ دین در جهان جدید پرداخته است که متن آن از نظر میگذرد؛
«رسیدن امواج مدرنیته و نفوذ آن در لایههای مختلف جامعه ایرانی، تحولات بسیاری را رقم زد. این تحولات را دستکم میتوان از آغاز دوره مشروطه رصد کرد. جامعه ایران در این بازه زمانی، دگرگونیهای بسیاری را در ساحت مباحث سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی، دینی و ... شاهد بوده است؛ دگرگونیهایی که موجب شد تا فهم ایرانیان از جهان و نیز خودشان تفاوتهای بسیاری پیدا کند. در میان این تحولات، یکی از موضوعات حائز اهمیت برای دینداران، مسئله تبلیغ دین است؛ امری که از این دگرگونیها مستثنا نبوده و شرایط جدیدی را تجربه میکند.
امروزه گزارههای مختلفی مانند این شنیده میشود که «جوانان از دین گریزان شدهاند» و «مردم دیگر به حرف ما گوش نمیدهند». این سخن گاه حتی از سوی مراجع بزرگ شیعه بیان میشود که «زمانی بود وقتی یک فتوا صادر میشد، همه گوشها شنوا بود، اما زمانی شده که گوشهای شنوا کم شده است». سوال مهمی که در این فضا وجود دارد این است که چرا «گوش شنوا» کم شده است؟ پاسخهای مختلفی میتوان برای این پرسش مطرح کرد. یکی از مهمترین پاسخها این است که دین به نحو درستی به مخاطب عرضه نمیشود و ما در تبلیغ دین دچار ضعف هستیم. بررسی این مسئله میتواند به ما کمک کند تا در مورد بایستههای تبلیغ دین در جهان جدید نگاه بهتری پیدا کنیم.
در پاسخ به چرایی ضعف تبلیغ دین در جهان جدید، یک پاسخ رایج وجود دارد. این پاسخ علت ناکارآمدی تبلیغ دین را در «ابزار» تبلیغ جستجو میکند و همواره بر به روزرسانی ابزار تبلیغ دین تأکید دارد. در این نگاه، مشکل در نارسا بودن ابزارهای قدیمی است و اگر روحانیون و طلاب با روشهای نوین به تبلیغ دین بپردازند، موفقیت حاصل خواهد شد.
تأکید بر ابزار، نمودهای مختلفی یافته است. به طور مثال برخی از روحانیان به درستی دریافتهاند که در زمانه جدید، دوران تکگویی به پایان رسیده است و اکنون عصر گفتگوی دو یا چند سویه است. از این روست که در کنار منابر سنتی که صرفا امکان سخن یک طرفه را فراهم میکند، در شبکههای مجازی هم فعال میشوند و به همین جهت امروزه میتوان روحانیونی را در شبکههای مجازی یافت که چند ده هزار دنبالکننده دارند.
حضور بیشتر در رسانههای جمعی، استفاده از واژگان نوین، گرایش به هنرهایی چون شعر، رمان، سینما و موسیقی در میان این گروه از روحانیون بیشتر است. ادبیات این گروه نیز با گروههای سنتی حوزوی متفاوت است و كلمات امروزین بسیاری در کلام آنها یافت میشود. آنها گاه زبانهای خارجی هم میدانند و برخی از آنها حتی از اینکه به بخشی از رمانها یا سریالها خارجی ارجاع بدهند نیز ابایی ندارند.
اگرچه این گروه در مقایسه با گروه سنتی در امر تبلیغ دین موفق تر عمل میکنند، با این حال به نظر میرسد همچنان مشکلی در اینجا وجود دارد. به گمان من، مسئله مهمی در این میان مغفول واقع شده است. در چاره جویی برای مسئله تبلیغ دین در دنیای جدید، نباید بحث را صرفاً به ابزار تقلیل داد. به عبارت دیگر، کسانی که تمام راه حل این مسئله را در به روزرسانی ابزار میبینند، دچار یک فروکاهش بزرگ شدهاند و تمام مشکل را ذیل چگونگی «قالب» تبلیغ دیدهاند. این در حالی است که بخش مهمی از ماجرا نه به قالب، بلکه به «محتوا» مربوط است.
محتوای عرضه شده در تبلیغ دین، در واقع محصول دینشناسی ماست. شناخت ما از دین، زمینهساز شکلگیری محتوای تبلیغ دین است و در این فضا این سوال مطرح میشود که شناخت ما از دین، چگونه شکل میگیرد؟ آیا این شناخت، فهم صحیح و متناسبی ارائه میدهد؟ در تصویری كه ما از دین ارائه میكنیم، اصول بنیادین كدام است؟ اولویتهای اصلی چگونه بازشناسی میشوند؟ چه اموری حاشیهای هستند و در درجه بعدی اهمیت قرار میگیرند؟ ملاك و معیار ما برای ساختن هندسه معرفت دینی چیست؟
اساس دانش الهیات تحقیق و بررسی در باب متون مقدس و آموزههای معصومین(ع) است. فهم و تفسیر این متون در یک نظام معرفتی منسجم، مهمترین رسالت یک دینشناس است. با این حال تقدس و آسمانی بودن متون دینی یک سوی این دانش است. در سوی دیگر آن انسانهایی هستند که در این عالم خاکی زندگی میکنند و درک و فهم شان تحت تأثیر عوامل بسیاری قرار دارد و از آنجایی که تجارب زیسته متفاوتی دارند، اولویتها، پیشفرضها و نهایتاً تفاسیر متفاوتی نیز ارائه میکنند. این مطلب البته بدان معنا نیست که هیچ جوهره اصیلی در میان نیست. همانطور که پیشتر تصریح شد، متون مقدس آسمانی هستند. با این حال، دریافت و فهم عالمان دینی زمینی است و متاثر از شرایط زندگی زمینی.
بر همین اساس، تفسیر دین ممکن است از روزگاری تا روزگار دیگر، متفاوت باشد. این تفاوت هنگامی بارزتر میشود که جامعه دگرگونیهای عظیمی مانند رخدادهای دوره مدرن را از سرگذرانده باشد. در این شرایط، بایستی فهمی روزآمد از معارف دین ارائه کرد، در غیر این صورت، انسان جهان جدید، نخواهد توانست با نظام معرفت دینی كه در جهان پیشامدرن طراحی شده است، ارتباط برقرار کند.
مطلب فوق را میتوان از دریچه دیگری نگریست. آیا ما بایستی همه جوامع اسلامی را – با تمام تنوع جغرافیایی، فرهنگی، تاریخی و ...- به صدر اسلام بازگردانیم و از آنها بخواهیم مطابق زندگی بسیط آن دوران عمل کنند یا اینکه با تأکید بر جاودانه بودن دین اسلام، بر این نکته مهم تأکید کنیم که اسلام برای همه فرهنگها و جوامع آموزه دارد و هر جامعهای را در همان فرهنگ، تاریخ و جغرافیای خودش هدایت خواهد کرد؟ در این سوال درنگ كنیم. به نظر میرسد، نگاه منسجمتر، گزینه دوم را پیش میکشد.
اگر نگاه دوم را بپذیریم، آنگاه در دینشناسی خود، عنصر زمان و مکان را جدی تر خواهیم یافت و ویژگیهای مخاطبان در تنظیم پیام تبلیغی ما، نقش برجستهتری خواهند یافت. در این صورت، دین شناسی ما نیز مطابق نیازهای روز ما خواهد بود و در پی این خواهیم بود که پیام اصیل اسلام را متناسب با فضای جامعه خود عرضه کنیم؛ پیامی که ممکن است در ظاهر تفاوت هایی داشته باشد، ولی چارچوبهای اصلی دین و گوهر اصیل تعالیم اسلامی را به همراه خواهد داشت.
در نهایت، به نظر میرسد برای موفقیت تبلیغ دین در جهان جدید و برای اینکه «گوش شنوا» وجود داشته باشد، بایستی پیامی مناسب را با ابزاری مناسب عرضه کنیم. بر خلاف تصور رایج، تغییرات در امر تبلیغ در دوران جدید، محدود به «ابزار» و «قالب» نمیشود، بلکه بایستی در مورد «محتوا» نیز یک اجتهاد جدی صورت بگیرد. در این حالت است که تبلیغ ما با مخاطب امروز سخن خواهد گفت و مخاطب پاسخ نیازهای خود را در آموزههای اسلامی خواهد یافت، همچنان که در طی قرون متمادی، انسان ها، پاسخ پرسشهای خود را در میان آموزههای اسلامی یافتهاند.»
انتهای پیام