به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، اعضای جامعه قرآنی کشورمان در دیدار هفتگی با خانواده شهدای قرآنی، مهمان اتاقی تو در تو شدند که علیرغم قدیمی بودنش، پیراسته و نظیف بود. خانهای به سبک خانههای قدیمی مناطق جنوب شهر؛ همان مناطقی که شهدای بسیاری را تقدیم انقلاب کردند، خانههایی کوچک که انسانهای بزرگی با دلهایی سرشار از عشق ولایت را در خود جای دادهاند؛ مادرانی دریادل که فرزندان دلاور و برومند خود را روانه میدان رزم کردند و لیلاگونه در فراق فرزند، صبر پیش گرفتند. دیدار این هفته به خانواده شهید علی مرادخانی در یکی از مناطق جنوبی در خیابان آزادی اختصاص داشت.
گلدان پتوس که بلندی شاخههایش بر دیوار خودنمایی میکرد، پیشاپیش درب ورودی اتاق قرار گرفته بود. بر طاقچه کنار درِ ورودی منزل که سه طبقه بود، قاب عکسهای حضرت امام(ره) و رهبر معظم انقلاب در طبقه اول به چشم میخورد. در طبقات بعدی نیز تصاویری دوبعدی از حرم امام کاظم و امام جواد(ع) و نجف اشرف و تصاویر کودکی تا جوانی شهید جای گرفته بودند.
سعید و مجید زکیلو، قاریان ممتاز، حبیبالله پوراحمدی، قاری ممتاز و بینالمللی کشورمان و رحیم قربانی، رئیس سازمان قرآن و عترت بسیج تهران بزرگ، این جمع را همراهی میکردند.
قربانی در ابتدای این دیدار، بعد از تلاوت آیاتی از قرآن کریم، با بیان اینکه نسبت به شناسایی شهدای قرآنی از سال گذشته اقداماتی انجام شده است، با اذعان به دیرهنگام بودن این اقدام گفت: در این راستا، شهدای فعال، قاری، حافظ و معلم قرآن را شناسایی کردیم و در نخستین سال، کنگره شهدای قرآنی برگزار شد.
وی اظهار کرد: متاسفانه در بنیاد شهید اسامی شهدا با عنوان قاری و حافظ قرآن به ثبت نرسیده است و با یاری پایگاههای بسیج نسبت به شناسایی شهدا اقدام شد. بر این اساس اکثر شهدای قرآنی تهران شناسایی شدند و سایر استانها نیز در تکاپو هستند تا ضمن شناسایی شهدای قرآنی خود، در دومین کنگره شرکت کنند.
سعید زکیلو، معاون فرهنگسرای قرآن، که با این خانواده از دیرباز آشنا بود، عنوان کرد: خانواده این شهید همیشه در خدمت به قرآن و اهل بیت(ع) بودند. شهید علی مراخانی همیشه در خدمت قرآن بود. این خانواده نیز پس از شهادت وی، زمینی را برای حسینیه به نیت شهید خریداری و هبه کردند.
وی از اعتقاد ولایی و قلبی این خانواده به قرآن یاد کرد و ادامه داد: همین موضوع باعث والا بودن ارزش این خانواده در محل شده است. آنان در عمل ثابت کردند که به قرآن و اهل بیت(ع) اعتقاد دارند.
مادر شهید مرادخانی، بانویی ساده و ساکت بود. وی در این دیدار از فرزند شهیدش به نیکی یاد کرد و گفت: علی در سال 1343 متولد شد و در سال 1365 در عملیات کربلای 5، در شلمچه به شهادت رسید. او خیلی مهربان بود و همه اعضای خانواده دوستش داشتند.
گریه اعضای خانواده در فراق برادر شهیدشان نیز گویای همین محبتی بود که مادر از آن سخن میگفت. محبتی که در میان تمام اعضای خانواده به چشم میخورد و قطعاً محبت علی از گونه دیگری بود که این چنین خانواده را شیفته خود کرده بود.
علی هیچ وقت بازنگشت تا مرا به مشهد ببرد
وی از اینکه علی به همسایگان و دوستان نیز محبت خاص داشت، اشاره کرد و افزود: طاقت دوری او را نداشتم. تلاش میکردم تحمل کنم. علی صبحها به مسجد میرفت و نماز صبح را در آنجا اقامه میکرد و سپس به تلاوت قرآن میپرداخت. به من سفارش میکرد که زودتر از دیگران به مسجد بروم. من نیز وقتی به مسجد میرفتم، آنجا را جارو میکردم و تلاش میکردم حضور فعال داشته باشم.
مادر این شهید از کمک علی به پیرمردها و پیرزنها و احترامی که برای این افراد قائل بود یاد کرد و گفت: علی آنقدر اخلاق و رفتار خوبی داشت که نمیتوانستم فراقش را تحمل کنم. وقتی دیر میکرد، به کوچه میرفتم و در کنار در میایستادم تا بیاید. علی از این کار ناراحت میشد و دوست نداشت دلواپسی مرا ببیند.
وی که هیچ گلایه و ناراحتی از فراق فرزند دلبندش که علاقه خاصی به وی داشت، نشان نمیداد، افزود: در آخرین دیدارمان، علی گفت که میخواهد مرا به مشهد ببرد، ولی دیگر بازنگشت تا این خواسته را برآورده کند.
مادر این شهید گفت: علی سه بار به جبهه رفت. در بار نخست، سه ماه در جبهه بود و در دومین بار، یک ماه و بار آخر نیز 40 روز در جبهه حضور داشت که هیچگاه بازنگشت. در دبیرستان درس میخواند که به جبهه رفت.
وی از اینکه علی خیلی تلاش میکرد تا مادر را برای شهادتش آماده کند، سخن گفت و اظهار کرد: علی پیوسته میخواست از من اجازه رفتن و شهادت بگیرد. به من توصیه میکرد که بعد از شهادتم ضجه نزنم و سر و صدا به پا نکنم. وقتی خبر شهادتش را دادند، من جیغ کشیدم. به خوابم آمد و گفت مگر نگفتم فریاد نکش. نمیخواهم صدایت را کسی بشنود وقتی بر سر مزارم میآیی.
یکی از برادران این شهید عنوان کرد: من در دوران راهنمایی بودم که علی به شهادت رسید. به یاد دارم که در جلسات قرآن؛ تلاوت و ترتیل برادران زکیلو شرکت میکرد. من به فراخور سنم شیطنت میکردم و نمیخواستم به هیئت بروم. این جلسات در خانهها برگزار میشد. علی به من تأکید میکرد که حتماً در این جلسات شرکت کنم.
وی با بیان اینکه تلاوت قرآن و امر به معروف و نهی از منکر از جمله کارهایی بود که شهید مرادخانی انجام میداد، افزود: هر چه داریم از برکت قرآن و در کنار عمل به قرآن کریم بوده است. تلاش میکنیم به آنچه خداوند در قرآن فرموده است عمل کنیم و تفاسیر و رهنمودهایی را که در این راستا وجود دارند، پیش بگیریم تا عاقبت به خیر شویم.
برادر دیگر شهید نیز از مکان منزلشان در مقابل مسجد زینبیه یاد کرد و گفت: شهید مرادخانی همیشه در هنگام نماز صبح، ظهر و مغرب، در مسجد حضور فعال داشت و در جلسات هفتگی تلاوت قرآن شرکت میکرد. من کوچکتر از وی بودم و از کارهایی که علی انجام میداد و کمکهایی که طی ایام محرم در سینهزنی، زنجیرزنی و ... میکرد، درس میگرفتم.
وی با اشاره به توصیه برادرش برای درس خواندن، کمک به دیگران و احترام به بزرگترها، اظهار کرد: ترکش خمپاره به کمر علی اصابت کرد و او شهید شد. شش نفر از دوستانش به خاطر محبتی که به علی داشتند، به سمت وی رفتند تا او را عقب بیاورند، ولی هر شش نفر به شهادت رسیدند.
همیشه از برادرم شفاعت میخواهم
کوچکترین برادر شهید نیز در این دیدار که با گریه و بغض همراه بود، گفت: همیشه از برادرم شفاعت و کمک میخواهم. بارها شاهد کمکهایش بودهام و گویی کنارم حضور دارد و زنده است. هنگامی که میخواستند علی را دفن کنند، خیلی بیتابی میکردم، علی به روی من خندید و سپس او را در درون قبر جای دادند.
وی از خاطره سفر حج عمره به همراه مادرش در سال 86 یاد کرد و افزود: ایام فاطمیه بود. خواب دیدم که علی به خیابان آمده است و کوچه را با ریسههای برق تزیین میکند.
یادآور میشود که تا دو سال پس از شهادت این شهید، وصیتنامهای از وی موجود نبود، وی پس از دو سال به خواب مادرش میآید و از وجود وصیتنامهاش در صندوقچهای خبر میدهد.
در پایان لوح تقدیر و هدیهای به خانواده این شهید تقدیم شد.