به گزارش ایکنا از اصفهان، پنجمین نشست از سلسلهنشستهای «قرآن بهمثابه متن ادبی»، روز گذشته، ۱۲ آذرماه به همت معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان و به میزبانی خبرگزاری ایکنا برگزار شد.
در این نشست، امیر احمدنژاد، عضو هیئت علمی دانشکده علوم قرآن و حدیث دانشگاه اصفهان یادآور شد: در نشستهای پیش، تحلیل روایت قرآن از داستان حضرت موسی(ع) بر مبنای دیدگاه رولان بارت و ژرار ژنت صورت گرفت و در آخرین نشست و پس از بررسی عناصر زمان، شخصیت و وجه در روایت، اکنون عنصر لحن و صدا که به نسبت رابطه میان راوی و شخصیتها میپردازد، مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.
وی توضیح داد: در نقل داستان، کانون روایت گاهی راوی یا دانای کل و گاه شخصیتهای روایت هستند و زمانی هم روایت از نگاه خود نویسنده بیان میشود و رولان بارت اصطلاح کانونشدگی را در این زمینه به کار میبرد. نگاه به داستان میتواند از دید یکی از شخصیتها، نویسنده و راوی باشد و هر بخش روایت از زاویه دید یکی از افراد یادشده نقل شود.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان ادامه داد: از طرفی، نقل روایت از نگاه این افراد میتواند بر مبنای وقایع بیرونی و قابل دید یا بر مبنای درونی و باطنیات صورت گیرد؛ یعنی گاهی دانستههای راوی بیشتر از دانستههای شخصیتهای روایت است و مثلاً وقوع اتفاقاتی را در آینده نیز بیان میکند. گاهی اطلاعات راوی درباره شخصیتها و وقایع دقیقاً با دانستههای خود شخصیتهای روایت برابر است و گاهی نیز راوی فقط بخشی از اطلاعات عناصر روایت را میداند و کمتر از خود آنها از زندگی و درونیاتشان آگاهی دارد.
وی اضافه کرد: نوع انتقال و روایت داستان نیز میتواند به دو صورت تلسکوپی و میکروسکوپی باشد. نقل داستان گاهی بهصورت کلان، باز و وسیع است و گاهی نیز با نگاهی دقیق تمام جزئیات روایت بیان میشود.
احمدنژاد در ادامه به تحلیل روایت سوره یوسف بر مبنای مطالب مطرحشده پرداخت و گفت: سوره یوسف به اذعان خود قرآن، زیباترین قصه کتاب وحی است و ادیبان بسیاری آن را شاهکار ادبی روایات قرآن دانستهاند. آیات این سوره با توصیفی از کتاب قرآن شروع و در آیه سوم، راوی و نویسنده با یکدیگر ترکیب میشود و چنین بیان میکند: «ما بهترین قصه را به موجب این قرآن بر تو حکایت میکنیم و تو بیتردید پیش از آن از بیخبران بودی.» سپس طبق عادت قرآن، روایت با بیان گرهای داستانی آغاز میشود: «آنگاه که یوسف به پدرش گفت: ای پدر، همانا من در خواب، ۱۱ ستاره همراه خورشید و ماه دیدم. آنها را دیدم که برای من سجده میکنند.»
وی افزود: حتی اگر واژه سجده را در این آیات به مفهوم خضوع ترجمه کنیم، باز هم تصور خضوع یا سجده ماه و خورشید بر انسان برای مخاطب واضح و قابل فهم نیست و این رویه قرآن است که با بیان گرهای در آغاز روایت، مخاطب را شگفتزده میکند؛ اما یعقوب، پدر یوسف گویی هیچ تعجبی از بیان این رؤیا نمیکند و میگوید: «ای پسرک من، خوابت را برای برادرانت حکایت نکن که برای تو حیلهای سخت میاندیشند. همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.»
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان اظهار کرد: قرآن با بیان این عبارات ساده، تحلیلی روان از شخصیتهای داستان به مخاطب ارائه میدهد؛ مثلاً عبارات به کار رفته در گفتوگوی یوسف و پدرش، حکایت از صمیمیت و عطوفت زیاد بین آنها دارد؛ علاوه بر این مخاطب متوجه وجود برادرانی برای یوسف میشود که ممکن است به وی حسادت بورزند. هرچند یعقوب این موضوع را صراحتاً با یوسف مطرح نمیکند و زشتی و بدی این احساس را به شیطان نسبت میدهد.
وی اضافه کرد: یعقوب در ادامه چنین میگوید: «و اینگونه پروردگارت برمیگزیند و از تعبیر خوابها به تو میآموزد و نعمتش را بر تو و خاندان یعقوب تمام میکند؛ همانگونه که قبلاً بر پدران تو ابراهیم و اسحاق تمام کرد. همانا پروردگار تو دانای حکیم است.» خداوند در این آیه، شناسنامه یوسف را ارائه داده و از وقایع آینده پرده برداشته است. در آیه بعد، نقطه کانونی روایت به راوی یا دانای کل برمیگردد و چنین بیان میشود: «به راستی در ماجرای یوسف و برادرانش، برای سؤالکنندگان عبرتهاست.»
احمدنژاد افزود: قرآن در این آیه، عنوان داستان را یوسف و برادرانش انتخاب کرده است و طی آن عمیقترین شیوههای دینداری را در قالب دو سبک زندگی متفاوت، یکی سبک زیست یعقوب، یوسف و بنیامین و دیگری سبک دینداری برادران یوسف، زلیخا و... مطرح میکند. گرچه هر دو گروه یوسف و برادرانش باورهای دینی دارند و از خداوند سخن میرانند، اما در تمام طول این روایت، همه رفتارهای یوسف بر مبنای اصولی است که برادران کاملاً با آنها بیگانهاند. یوسف تمام منافع خود را در اختیار اخلاق و انسانیتی قرار میدهد که برگرفته از اعتقادات شخصی اوست؛ اما برادران اخلاق و ارزشهای انسانی را قربانی منافع خود میکنند.
وی تأکید کرد: این آیات در هنگامهای بر پیامبر(ص) نازل شد که ایشان نیز همانند حضرت یوسف از سوی نزدیکان و اطرافیان خود تحت فشار و آزار و اذیت بود و خداوند با بیان عاقبت خوش و آینده روشن حضرت یوسف و پیروانش، امیدی تازه در وجود پیامبر و مسلمانانی به وجود آورد که در شعب ابیطالب شرایط بسیار سختی را میگذراندند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان در بخش دیگری از سخنان خود به تفاوت روایت قرآن و تورات از داستان حضرت یوسف اشاره کرد و گفت: قصه حضرت یوسف، روایتی بینالادیانی است؛ اما روایتی که قرآن از شخصیت یوسف بیان کرده، با روایت تورات در این زمینه بسیار متفاوت است.
وی بیان کرد: بخش بعدی روایت قرآن از داستان حضرت یوسف، صحنهای است که برادران یوسف در جمع خود چنین بیان میکنند که «یوسف و برادرش نزد پدرمان با آنکه ما جمعی نیرومند هستیم، محبوبتر هستند. قطعاً پدر ما در اشتباه آشکاری است.» برادران یوسف خود را دانای کل میدانند و پدر را غرقشده در مسیری اشتباه تصور میکنند و لذا اولین راه حلی که برای حل این مشکل به ذهنشان میرسد، کشتن یوسف است: «یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی دور بیندازید تا توجه پدرتان معطوف شما شود و پس از او مردمی صالح باشید.»
احمدنژاد عبارت قرآنی «یخل لکم وجه ابیکم» را از نظر ادبی، بسیار فاخر توصیف کرد و گفت: این عبارت در ظاهر به معنی آن است که صورت پدرتان برای شما خالی شود؛ اما درواقع کنایه از معطوف شدن تمام توجه پدر به پسران است. برادران بر این اعتقاد بودند که پس از کشتن یوسف با انجام توبه میتوانند مردمانی صالح شوند؛ اما یکی از آن برادران گفت: «یوسف را نکشید، اگر کاری میکنید، او را در نهانخانه چاه بیفکنید تا برخی از کاروانیان او را برگیرند.»
وی ادامه داد: در ادامه روایت، این صحنه قطع میشود و مخاطب کاملاً در صحنهای دیگر قرار میگیرد: «برادران گفتند: ای پدر، تو را چه شده است که ما را بر یوسف امین نمیدانی؟ در حالی که ما قطعاً خیرخواه او هستیم. فردا او را با ما بفرست تا در صحرا بخورد و بازی کند و ما به خوبی نگهبان او خواهیم بود. یعقوب گفت: اینکه او را ببرید، سخت مرا اندوهگین میکند و میترسم از او غافل شوید و گرگ او را بخورد.»
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان افزود: در این صحنه نیز یعقوب تمایل ندارد تا مسبب آسیب به یوسف را برادران او بداند و آن را به گرگ نسبت میدهد. سپس در ادامه قرآن چنین میگوید: «گفتند: اگر گرگ او را بخورد، با اینکه ما گروهی نیرومند هستیم، البته در این صورت ما زیانکار و عاجز خواهیم بود. پس وقتی او را بردند، اجماع کردند تا او را در تاریکیهای چاه نهند.» راوی داستان در ادامه به یکی از شخصیتهای داستان تبدیل میشود که به یوسف وحی میکند: «و به او وحی کردیم که قطعاً روزی آنها را از این کارشان در حالی که نمیدانند، خبر خواهی داد.»
وی درباره بقیه روایت از قول قرآن کریم گفت: «شبانگاه، گریهکنان نزد پدرشان آمدند. گفتند: ای پدر، ما رفتیم تا مسابقه دهیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاشتیم. آنگاه گرگ او را خورد؛ ولی تو سخن ما را هر چند راستگو باشیم، باور نخواهی کرد.» از این عبارت قرآن چنین برمیآید که دروغگویی، رویه معمول این برادران بوده است؛ چراکه به ذهنیت یعقوب راجع به خودشان اعتراف میکنند. آیات اینگونه ادامه مییابد: «و بر پیراهن وی خونی دروغگو آوردند.» در این عبارت نیز آرایه جانبخشی دیده میشود؛ گویی خون پیراهن یوسف، موجود زندهای است که دروغ میگوید.
احمدنژاد روایت قرآن را چنین ادامه داد: «یعقوب گفت: نه، بلکه نفس شما کار زشتی را برای شما آراسته است؛ پس اینک صبری نیکو بهتر است و بر آنچه توصیف میکنید، از خداوند یاری میخواهم.» از توصیف قرآن راجع به صبر یعقوب که با صفت جمیل همراه شده است، چنین برمیآید که روایاتی همچون گریستن هر روزه او به مدت ۴۰ سال و یا ساخت کلبه و جدا شدن از مردم قوم خود با روایات قرآنی تطبیق ندارد؛ چراکه چنین کسی حتی بهعنوان انسان صابر نیز شناخته نمیشود، چه برسد به انسانی دارای مقام صبر زیبا. حضرت یعقوب غم فراق فرزند را در وجودش تحمل میکرد؛ ولی جزع و فزع بیرونی نداشت و در خلوت خود، غم جدایی او را به دوش میکشید.
وی گفت: دانای کل در ادامه داستان، زمان را به جلو میبرد و چنین بیان میکند: «و کاروانی از راه رسید و آبآورشان را فرستادند؛ پس او دلو خود را انداخت. گفت: مژده باد این یک پسر بچه است و او را بهعنوان کالایی پنهان داشتند.» سپس راوی بهمثابه نویسنده، نه بهمثابه شخصیت داستان چنین میگوید: «و خداوند بر آنچه میکردند، آگاه بود و او را به بهای ناچیز چند درهمی فروختند و نسبت به او بیرغبت بودند.» بدیهی است که کاروانیان برای به دست آوردن یوسف، زحمتی متحمل نشده بودند و یوسف، مال غیر محسوب میشد؛ لذا او را به بهای ناچیزی فروختند.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان ادامه روایت را چنین بیان کرد: «آن مرد مصری که او را خریده بود، به همسرش گفت: جایگاه او را گرامی بدار، شاید به حال ما سودمند باشد یا او را به فرزندی اختیار کنیم و به این ترتیب، ما یوسف را در آن سرزمین تمکن بخشیدیم تا به او از تعبیر خوابها بیاموزیم و خدا بر کار خویش غالب است؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.» در قسمت نهایی این آیه، راوی مجدداً در مقام یکی از شخصیتهای داستان چنین میگوید که ما به یوسف تمکن بخشیدیم و مجدداً زمان را به جلو میبرد و میگوید: «و چون به حد رشد رسید، او را حکمت و دانش عطا کردیم و نیکوکاران را چنین پاداش میدهیم.» حد رشد، همان بلوغ عقلی و جسمی است که نقطه کمالی برای انسان محسوب میشود.
وی توضیح داد: خداوند در قرآن هرگاه واژه محسنین را به کار برده، در ادامه، مصداقی برای آن ذکر کرده است. در این روایت نیز خدای سبحان یکی از نشانههای محسن بودن یوسف را چنین نقل کرده است: «آن زنی که یوسف در خانهاش بود، از او کام خواست و درها را محکم بست و گفت بیا که از آن توام. یوسف گفت: پناه بر خدا، او پروردگار من است. جایگاه مرا نیکو داشته است. قطعاً ستمکاران رستگار نمیشوند.»
احمدنژاد با خوانش آیات بعدی اضافه کرد: «و البته آن زن آهنگ وی کرد و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را ندیده بود، آهنگ او کرده بود. چنین کردیم تا بدی و زشتکاری را از او بازگردانیم. او از بندگان خالصشده ما بود.» زلیخا که شاهد تمرد برده خود یعنی یوسف از اجرای فرمانش بود، عصبانی شد و به سوی او حمله کرد و یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را درک نمیکرد، به سوی زلیخا حمله میکرد.
وی افزود: همانطور که در این آیات ملاحظه میشود، راوی داستان مجدداً در مقام یکی از شخصیتهای روایت وارد قصه میشود؛ اما این اتفاق بهصورت مکرر در این سوره قابل مشاهده بوده، چراکه قصد خداوند از بیان عبارات این روایت، نمایاندن مفهوم «والله غالب علی امره» به مخاطبان است؛ لذا در لحظات حساس داستان، خود وارد روایت میشود تا به مخاطب پیام دهد که هر کس در طول زندگی خود مسیر حقیقت را بپیماید، در لحظات حساس زندگی از یاری و نصرت خداوند برخوردار میشود و اراده خدا همیشه غالب است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان به خوانش آیات سوره یوسف ادامه داد و گفت: «و آن دو به سوی در از یکدیگر پیشی گرفتند و زن پیراهن وی را از پشت درید و در کنار در، آقای زن را یافت. زن گفت: جزای کسی که قصد بدی به خانواده تو کرده است، جز اینکه زندانی یا کیفر دردناکی داده شود، چه خواهد بود؟ یوسف گفت: او از من کام خواست و شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که اگر پیراهن او از جلو چاک خورده، زن راست گفته و او از دروغگویان است و اگر پیراهنش از پشت دریده شده، زن دروغ گفته و او از راستگویان است.» همانطور که ملاحظه میشود، نقطه کانونی در نقل این روایت مدام جابجا و روایت گاهی از سوی یوسف، گاه از زبان یعقوب و زمانی به نقل از دانای کل و راوی بیان میشود.
وی تصریح کرد: همچنین این نقطههای کانونی، گاهی روایت بیرونی و گاهی روایات درونی را نقل میکنند. یکی از مواضعی را که بارزترین نقل روایات درونی در آن قابل مشاهده است، میتوان در صحنه آزاد شدن یکی از زندانیان و درخواست یوسف از وی برای یادآوری ماجرایش نزد پادشاه به نظاره نشست، آنجا که خداوند میفرماید: «و به یکی از آن دو که دانست آزادشدنی است، گفت: مرا نزد صاحب خود یاد کن؛ ولی شیطان یادآوری او را در نزد صاحبش از خاطر وی برد و در نتیجه یوسف چند سالی در زندان ماند.»
احمدنژاد افزود: در این عبارات، راوی به نکتهای اشاره میکند که حتی خود شخصیت داستان، یعنی یوسف نیز بر آن آگاه نیست؛ درواقع نقطه کانونی آنقدر در درون شخصیت داستان قرار گرفته و آن را به تصویر میکشد که خود یوسف نیز به چنین تحلیلی واقف نیست که رب را فراموش کرده است. همین رفت و برگشتهای زیبا و شگفتانگیز زاویه دید است که داستان یوسف را به یکی از بهترین قصههای قرآن تبدیل کرده و وقتی این داستان با روشهای تحلیلی ژرار ژنت مورد بررسی قرار بگیرد، این زیباییها بیشتر آشکار و درخشش آن دوچندان میشود.
وی تأکید کرد: این در حالی است که بزرگترین علت برقرار نشدن ارتباط مؤثر میان مخاطب با آیات قرآن و درک نکردن زیباییهای آیات الهی، خودداناپنداری است؛ به این مفهوم که اگر مخاطب با دانستهها و ذهنیت خود به آیات قرآن بنگرد و نه با ذهنی سفید و خالی، ذهن او با شخصیتهای داستان گره نمیخورد و همراهی لازم را با روایت پیدا نمیکند؛ ولی اگر ذهنیتهای از پیش تعیینشده کنار گذاشته شود و مخاطب بهمثابه سائل واقعی به متن آیات الهی بنگرد، حتماً با شگفتیها و مطالب گوهرباری روبرو خواهد شد.
این استاد دانشگاه فصل دوم نشستهای «قرآن بهمثابه متن ادبی» را با قرائت زیباترین آیه زیباترین سوره قرآن به اتمام رساند و گفت: حضرت یوسف در این آیه میفرماید: «پروردگارا، تو به من بهرهای از فرمانروایی دادی و راز تعبیر خواب به من آموختی. ای پدیدآورنده آسمان و زمین، تو در دنیا و آخرت، مولای منی. مرا در حال تسلیم بمیران و قرینه شایستگان ساز.»
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام