چشم‏‌های ملائک، با لهجه‏‌ای بارانی شادباش می‏‌گوید این وصلت خوش‏ایند را
کد خبر: 1357870
تاریخ انتشار : ۲۲ دی ۱۳۹۲ - ۱۳:۲۴
به‌مناسبت سالروز ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه(س)؛

چشم‏‌های ملائک، با لهجه‏‌ای بارانی شادباش می‏‌گوید این وصلت خوش‏ایند را

گروه اندیشه: آسمان می‏‌خندد و زمین کل می‌‏کشد این پیوند آسمانی را، چه طرب‌‏انگیز است آفتاب امروز مکه، چه روح‌‏فزاست هلهله ممتد نخلستان‏‌های عرب، چشم‌‏های ملائک، با لهجه‏‌ای بارانی شادباش می‏‌گوید این وصلت خوشایند را.


به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از خراسان جنوبی، شب ازدواج ملکه حجاز است، اما نه با شاهزادگان یمنی و نه با تاجران مکی، با کسی‌که پادشاه بی‏‌تاج و تخت زمین و آسمان است. با کسی‌که تمام کائنات، بهانه خلقت اوست و آفتاب، به طمع دیدار او هر روز طلوع می‏‌کند، با کسی‌که خداوند او را «رَحْمَةً لِلْعالَمینَ» نامید.



خدیجه، به خانه‏‌ای می‌‏آید که زینتی جز حضور همیشگی ملائک ندارد؛ خانه‏‌ای که جز صدای محمد، هیچ موسیقی دل‏نشینی را نمی‏‌شناسد، خانه‏‌ای که افق‏‌های روشن آسمان، چشم به آستان بی‏‌آلایش آن دوخته‏‌اند.



درست 25 بهار از عمر گرانبها و پربرکت پیامبر(ص) مى‌گذشت که با بانوى چهل‌ساله‌اى به نام خدیجه که برترین بانوى روزگار خویش بود، پیمان زندگى مشترک را امضا کرد و فصل جدیدى در زندگى‌اش آغاز شد.



برخى سن و سال خدیجه، آن بانوى هوشمند و پاک را 26 و 28 سال نیز نوشته‌اند اما مشهورترین دیدگاه، همان است که او به هنگام ازدواج با پیامبر 40 بهار از عمرش مى‌گذشت.



برخى بر آنند که خدیجه پیش از پیمان زندگى مشترک با پیامبر(ص) دوبار ازدواج کرده و همسرانش یکى پس از دیگرى از دنیا رفته بودند و برخى نیز بر این اندیشه‌اند که او تا هنگامه ازدواج با پیامبر(ص) دختر و ازدواج نکرده بود.



نگاهی به ازدواج پر خیر و برکت حضرت محمد(ص) و خدیجه(س)



ازدواج پیامبر با خدیجه شباهتى به ازدواج‌هاى شناخته شده نداشت، بلکه در نوع خود بى‌نظیر و داراى ویژگى‌هایى بود، چراکه این پیوند مبارک و مقدس نه ثمره زودگذر و دوستى بى‌پایه و اساس بود و نه برخاسته از انگیزه‌هاى مادى یا دیگر امور و اغراض و اهداف رایج که در ازدواج چهره‌هاى مشهور و سرشناس دنیا وجود دارد و نیز هدف‌هاى سیاسى نیز در امضا‌ و تشکیل این زندگى مشترک و ساختار آن، نقشى نداشت.



افزون بر اینها، زندگى و شرایط اقتصادى پیامبر و خدیجه نیز با یکدیگر تناسبى نداشت و میان آنها فاصله بسیارى بود، چرا‌که پیامبر(ص) خود داراى ارزش‌هاى مادى و امکانات اقتصادى نبود و همان‌گونه که دوران کودکى را تحت سرپرستى و کفالت عموى گرانقدر خویش زندگى کرده بود ، باز هم با او مى زیست اما خدیجه ثروتمندترین و بى‌نیازترین زن در مکه و جهان عرب بود. به همین جهت فاصله زیادى میان سطح زندگى پیامبر و ثروتمندترین بانوى عرب مى‌نگریم، اما آن بانوى خردمند شنیده بود و خوب مى‌دانست که آینده درخشان و بسیار امیدبخشى در انتظار پیامبر است.



شاید این واقعیت را از غلام هوشمند خویش میسره دریافته بود که در سفر اقتصادى پیامبر(ص) با کاروان تجارتى خدیجه به‌سوى دمشق، همسفر پیامبر بود و نشانه‌هاى بسیارى از شکوه و عظمت و درایت و امانت و اقتدار را در او دیده و همه را ضمن تقدیم گزارش کار به بانوى خردمند حجاز، گزارش نموده بود، یا اینکه پیشگویى آن راهب و عابد دیر بصرى در منطقه شام، در مورد آینده شکوه‌بار محمد به گونه‌اى به گوش خدیجه رسیده بود و او نیز در پرتو ژرف‌نگرى و الهام قلبى خویش به آن آینده درخشان دل بسته بود.



بر این اساس بود که بانوى پرشرافت حجاز، برنامه پیوند با پیامبر را تهیه نمود و خود با قداست و هوشمندى ویژه‌اش سخن را در مورد آن مطلب با پیامبر آغاز کرد و از آن حضرت تقاضا کرد که گام به پیش نهد و از راه پدرش خویلد یا عمویش از او خواستگارى کند، عموهاى پیامبر پس از شنیدن این خبر شادى بخش که در نوع خود بى‌نظیر بود، شگفت زده شدند و عمه‌هاى آن حضرت نیز با شنیدن خبر این پیشنهاد از سوى بانوى حجاز، در بهت و حیرت فرو رفتند، چرا که براستى هم، رخداد شگرفى بود!!



بانویى که هزاران هزار دینار ثروت و امکانات در اختیارش بود و ده‌ها و صدها کارگزار و کارمند از برکت سود سرشار کاروان‌هاى تجارى او که در فصل‌هاى گوناگون سال، میان یمن و مکه از یکسو و مکه و دمشق از سوى دیگر در حرکت بود زندگى مى‌کردند، بانویى که دارایى و امکانات گسترده‌اش لحظه به لحظه در حال پیشرفت و توسعه بود، بانویى که بزرگان و سرشناسان و قدرتمندان روزگار از او خواستگارى نموده و به همه پاسخ منفى داده بود، اینک چگونه دل در گرو مهر مقدس و عشق پاک و پرمعنویت جوانى نهاده است که از ارزش‌هاى مادى و زرق و برق روزگار چیزى ندارد و در کنار عموى گرانقدر خویش ابوطالب زندگى مى‌کند؟



نگاهی به دلایل ازدواج حضرت خدیجه(س) با رسول الله(ص)



راستى بانوى حجاز چگونه از او تقاضاى ازدواج کرده و از آن خواسته است که این افتخار را به او بدهد و بپذیرد؟ چگونه؟ آیا این گزارش درست است و به‌راستى حقیقت دارد؟



عمه پیامبر صفیه‌، دخت بزرگوارعبدالمطلب برخاست و به‌سوى اقامتگاه خدیجه رفت تا در این مورد تحقیق و بررسى کند و آنگاه که با بانوى حجاز دیدار کرد و با او روبرو شد و آمادگى او را با همه وجودش دریافت و دید‌، آرى بهترین و هوشمندترین و ثروتمندترین بانوى عرب آماده امضا پیمان زندگى مشترک با والاترین جوان عرب مى‌باشد.



صفیه پس از دیدار با بانوى حجاز و اطمینان از درستى خبر به‌سوى برادرانش بازگشت و حقیقت را با آنان ‌در میان نهاد.



عموهاى پیامبر پس از دریافت صحت گزارش شادمان شدند، اما شادمانى آنان با نوعى بهت و حیرت همراه بود. چراکه خدیجه بانوى بزرگى بود که قدرتمندان، اشراف و امیران عرب به خواستگاریش شتافته بودند و او آنان را هم‌شأن و همتاى خویش ندیده و دست رد بر سینه همه آنان زده بود اینک چه انگیزه‌اى او را بر آن داشته است که دل در گرو عشق مقدس جوانمردى نهد که از زرق و برق و ارزش و امکانات مادى و مالى، نه زر و سیمى دارد و نه از زمین پهناور خدا یک وجب خاک را، مالک است؟!



عموهاى پیامبر برخاستند و به اقامتگاه بانوى حجاز شتافتند و او را از پدرش خویلد یا عمویش، براى پیامبر خواستگارى کردند. پدرش در برخورد نخست، پاسخ مثبت نداد اما به اشاره دخترش با آن پیوند موافقت کرد.



موضوع مهریه پیش آمد و اینک باید مهریه‌اى درخور مقام و موقعیت بانوى بزرگ حجاز از سوى پیامبر تقدیم گردد اما از کجا و چگونه؟ و چه کسى مى‌تواند این مبلغ سنگین و درخور شخصیت و موقعیت خدیجه را تقدیم دارد؟



مهریه‌دادن حضرت خدیجه(س) به حضرت محمد(ص)



درست در این لحظات بود که دگر باره بانوى حجاز به کار جالب و شگرفى دست زد و با هدیه کردن چهار هزار دینار به پیامبر، از آن گرانمایه جهان هستى تقاضا کرد که آن را به‌عنوان مهریه به پدرش خویلد بپردازد گرچه در یک روایت آمده است که جناب ابوطالب مهریه را با سرفرازى و شادمانى از اموال خویش تقدیم داشت و پیمان زندگى مشترک به امضاء رسید.



آرى، با اینکه بانوى خردمند حجاز به ارزش‌هاى والاى اخلاقى و انسانى بهاء مى‌دهد و در راه به‌دست آوردن شرافت و کرامت، ارزش‌هاى مادى را فدا مى‌کند با این وصف پدرش خویلد از این اندیشه بلند بى‌بهره است و این اختلاف دیدگاه را تنها میان این پدر و دختر نمى‌نگریم بلکه این ناهماهنگى در اندیشه و این دو طرز تفکر میان پدران و فرزندان و میان دو برادر و دو همسر و پدر و فرزند نیز، هم در روزگاران گذشته و هم در جهان معاصر بسیار فراوان است.



به هر حال جریان به خوبى پیش رفت اما رخدادى بى‌سابقه و بى نظیر و بهت‌آور بود، میان عرب کسى به‌خاطر نداشت که زنى خود مهریه‌اش را به همتاى زندگى‌اش هدیه کند. به همین جهت جاى شگفت ندارد که حس حسادت ورزى ابوجهل فوران کند و آتش حسد در دل او زبانه کشد و فریاد زند که: « هان اى مردم! ما دیده بودیم که مردان مهریه زنان را مى‌پردازند اما ندیده بودیم که زنان مهریه خویش را به مردان زندگى آینده خویش هدیه کنند».



و ابوطالب، فرزانه عرب پرخاشگرانه به او پاسخ داد که: مردک کم خرد و پست چه مى‌گویى؟ به جوانمردى همانند محمد، هم دختر مى‌دهند و هم مهریه‌اش را خود هدیه مى‌کنند، اما مردک کم خردى چون تو، اگر هدیه هم تقدیم دارى ، پذیرفته نمى‌شود و پاسخ مثبت نخواهى شنید.



و بنا به روایتى او را اینگونه سرزنش کرد : اگر خواستگار همانند برادرزاده  سرفراز من باشد، او را به بالاترین و گرانبهاترین قیمت‌ها مى‌برند و پرشکوه‌ترین مهریه‌ها را به او هدیه مى‌دهند. اما اگر بسان تو باشد، با مهریه سنگین هم نمى‌تواند با زنى شایسته ازدواج کند.



این پیوند مبارک به‌ بهترین صورت تحقق پذیرفت و پیامبر به تقاضاى خدیجه به اقامتگاه او گام نهاد.



از آن لحظات بیادماندنى بود که دیگر خدیجه همواره احساس مى‌نمود که نیکبختى در کامل‌ترین شکل ممکن به او روى آورده و خورشید خوشبختى اش طلوع نموده است، چراکه او به بزرگترین آرزوى خویش یعنى ازدواج با پیامبر رسیده بود.



بانوى بزرگ حجاز در این زندگى مشترک پسرانى بدنیا آورد که همگى آنان در کودکى از دنیا رفتند و دخترانى به نام‌هاى زینب و ام‌کلثوم و رقیه و فاطمه به او و پیامبر ارزانى شد که کوچکترین، اما برترین و پرشکوه‌ترین آنان فاطمه(س) بود.

captcha