به گزارش ایکنا؛ در کانال رسمی آیتالله سیدکمال حیدری، فایلی تصویری از صحبتهای وی پیرامون سیر تحول تشیع از زمان صفویه تاکنون منتشر شده که در ادامه میخوانید؛
این کتاب «التشیع و التحول فی العصر الصفوی» نوشته کولن تیرنر بسیار مهم است. چون ایشان تبیین میکند که تشیع، قبل و بعد از عصر صفوی، چطور بوده است و در آن عصر چه وضعیتی داشته است. چون گمان میکنیم این تشیعی که دست ماست، برای شیخ مفید است اما این طور نیست و برای عصر صفوی است. بنده نمیگویم چرا در عصر صفوی بزرگان امامیه آمدند و یک قرائت دیگری از تشیع ارائه دادند. خیر، حقشان بوده و مجتهد بودند و میخواستند نظر بدهند. اصلاً کرسی آزاداندیشی که رهبری فرمودند همین است که بحث شود و نظر داده شود.
این کتاب را بخوانید و دقت کنید که چطور شد حوزههای علمیه ما که یکی از ارکانش بحثهای کلامی و اعتقادی بود، تبدیل به حوزههای فقهی شد که الآن تمام حوزههای ما فقهی است. اگر به زمان شیخ مفید برگردید میبینید که او فقیه هم بوده، اما به عنوان متکلم شناخته میشده است. در آن زمان مرجعیت هم با متکلمین بوده است، اما چطور شد که این مرجعیت به سمت فقها برگشت؟ شیخ طوسی فقیه بوده، اما مفسر و متکلم هم بوده است، اما چرا الآن در حوزههای علمیه ما فقیه تربیت میشود، اما تفسیر نمیدانند؟ خیلی لطف کنند یک جزوهای در تفسیر دارند که عموماً آن را هم ندارند، اما در عوض صد جلد فقه دارند.
چرا قرآن در حوزههای علمیه ما مهجور شد؟ تا قبل از صفویه، یعنی در مدرسه حله که امثال ابن فهد حلی و دیگر بزرگان در آنجا بودند، به کلام توجه ویژهای شد و کلام جزو اساس حوزههای علمیه بود. اما چرا امروزه تبدیل به درسهای جنبی شده است؟ اینها به خاطر صفویه است و یکی از تحولات مهمی که در آن عصر شکل گرفت، همین بود.
چرا پس از صفویه محوریت با روایت شد و قرآن از اعتبار افتاد؟ شما در بیانات امام خمینی(ره) ببیند که چقدر از این مسئله رنج میبرد که قرآن مهجور شده است و فقط در قبرستانها آن را میخوانند. اینها حرفهای امام(ره) است. این تحول چطور در حوزههای علمیه به وجود آمد؟ این هم به برکت روش اخباریگری بود که در عصر صفوی زنده شد.
این تفکر در زمان شیخ صدوق هم وجود داشت، اما امثال شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی جلوی آن را گرفتند، اما در زمان صفوی علمای این عصر قدرت، مالی، سیاسی و مشروعیت دینی داشتند و توانستند آن خط را محو کنند و تا الآن هم زنده نشده است.
من از فلسفه صحبت نمیکنم که برای یونان است، از قرآن صحبت میکنم که برای خودمان است. شما بگویید فلسفه برای کفار است و آن را نخوانید، اما قرآن که برای ماست و خودش هم میگوید: «وَ قالَ الرَّسولُ يا رَبِّ إِنَّ قَومِي اتَّخَذوا هذَا القُرآنَ مَهجورا»، چرا باید قرآن مهجور شود و علامه طباطباییها مهجور بمانند؟ تا الآن در حوزههای علمیه چند درصد تفسیر دارید؟ بلکه آن کسی هم که تفسیر میگوید، در موردش میگویند که چون در فقه ضعیف است به تفسیر میپردازد والا اگر قوی بود که تفسیر نمیگفت.
انتهای پیام